روز خبرنگار یا پهلوان زنده را عشق است! | حکایت خبرنگار شهید «محمود صارمی» و رفقای از یادرفته اشخدا رحمت کند محمود صارمی را. خیلی کارش را جدی می گرفت. مگر کسی جرات داشت به تلفن غول پیکرش دست بزند. جانش بود و آن تلفن. این اواخر، وزارت خارجه یک ساختمان روبه روی کنسولگری اجاره کرده بود. - به گزارش جماران؛ محمدحسین جعفریان در یادداشتی نوشت: زمستان بود. از آنها که استخوان های آدم هم یخ می زند. من مزارشریف بودم، در اتاق خودم، در کنسولگری ایران. باید زمستان های مزار را تجربه کرده باشید تا حرفم را بفهمید. گمانم دی ماه 1376 بود. از فرودگاه خبر آمد یک پرواز از مشهد نشسته است. یک راننده با نماینده ی کنسولگری فوری رفت فرودگاه. پروازها فقط نظامی بودند. هواپیماهای کهنه روسی که کمک های گه گاه ایران را به مزار منتقل می کردند. دو تا هم بیشتر نبودند. هواپیماها را می گویم. یک N32 و یک N12 که از غنیمتی های ژنرال دوستم بودند. خیلی قیافه مفلوکی داشتند. موقع پرواز از صد جایشان خاک و باد می زد داخل. به قول بچه ها احتمالا همان ها بودند که مادر استالین را با آن به بیمارستان رسانده بودند! همین قدر قدیمی. بگذریم. گرگ و میش بود. این ساعت ها کمتر پرواز می رسید. کمی بعد صدای ماشین را شنیدم که برگشت. در اتاق باز شد. دو نفر آمدند داخل. از سرما سیاه شده بودند. برچسب ها: کنسولگری - هواپیماها - محمدحسین جعفریان - فرودگاه - خبرنگار - مزار - زمستان |
آخرین اخبار سرویس: |